در صورت سفارش تماس بگیرید
+86-13410785498
  • فیس بوک
  • لینکدین
  • توییتر
  • یوتیوب
  • اسکایپ
  • واتساپ

عروسک 157 سانتی متری بزرگسالان اسباب بازی سیلیکونی اسباب بازی جنسی عروسک شمالی

توضیحات کوتاه:

قیمت واحد 638 دلار با هزینه حمل و نقل دریایی یا راه آهن

 

 

بسیاری از عروسک های بزرگسال در انبار ایالات متحده، آلمان و بلژیک در انبار، تحویل سریع!

 

 

مدت پرداخت: TT/Western Union/Money Gram/Payoneer/Paypal

5

 


جزئیات محصول

برچسب های محصول

ارتفاع

158cm

مواد

100% TPE با اسکلت

ارتفاع(بدون سر)

145 سانتی متر

کمر

48m

سینه بالایی

67cm

باسن

80cm

پستان پایین

60cm

شانه

34cm

بازو

68/58cm

پا

88/75cm

عمق واژن

17cm

عمق مقعد

15 سانتی متر

عمق دهان

12 سانتی متر

دست

16cm

وزن خالص

31کیلوگرم

پا

21cm

وزن ناخالص

42کیلوگرم

اندازه کارتن

143*40*30 سانتی متر

برنامه های کاربردی: محبوب مورد استفاده در پزشکی / مدل / آموزش جنسی / فروشگاه بزرگسالان

1 3 4 5 6

 

6 1 2 3 4 5بسیاری از عروسک های بزرگسال در انبار ایالات متحده، آلمان و بلژیک در انبار، تحویل سریع! بیا!!!

اسباب بازی های سیلیکونی عروسک ارتعاشی

عروسک های جنسی بزرگسالان بادیکمی فکر کرد و بعد ادامه داد. در مورد نامزدی صحبت می کردیم که پدربزرگ شما باید به جنگ می رفت. وقتی او رفت، وحشتناک ترین روز زندگی من بود. خیلی می ترسیدم او را از دست بدهم، تنها راهی که می توانستم سالم بمانم رقصیدن بود. تمام انرژی و وقتم را صرف تمرین کردم و خیلی خوب شدم. منتقدان مرا ستایش کردند، مردم مرا دوست داشتند، اما تنها چیزی که می‌توانستم احساس کنم درد قلبم بود، نمی‌دانستم که آیا عشق زندگی‌ام هرگز بازخواهد گشت یا نه. بعد به خانه رفتم و نامه هایش را خواندم و دوباره خواندم تا خوابم برد. او همیشه نامه هایش را با You are my Joy تمام می کرد. با زندگیم دوستت دارم؟ و پس از آن نام خود را نوشت. و بعد یک روز نامه ای آمد. فقط سه جمله بود:؟ من پایم را از دست داده ام. من دیگر یک مرد کامل نیستم و حالا آزادیت را به تو برگردانم. بهتره منو فراموش کنیهمان جا تصمیمم را گرفتم. مرخصی گرفتم و از شهر دور شدم. وقتی برگشتم برای خودم عصا خریده بودم و پایم را با بانداژ محکم پیچیده بودم. به همه گفتم که در یک تصادف رانندگی شده ام و دیگر هرگز پایم به طور کامل خوب نمی شود. روزهای رقص من تمام شده بود. هیچ کس به این داستان مشکوک نبود؟ قبل از بازگشت به خانه یاد گرفته بودم به طرز قانع کننده ای لنگ بزنم. و مطمئن شدم اولین کسی که خبر تصادف من را شنید خبرنگاری بود که خوب می شناختم. سپس به بیمارستان رفتم. پدربزرگت را با ویلچر هل داده بودند بیرون. کنار ویلچرش عصایی روی زمین بود. نفس عمیقی کشیدم و به عصام تکیه دادم و لنگان به سمتش رفتم.

    


  • قبلی:
  • بعدی:

  • پیام خود را اینجا بنویسید و برای ما ارسال کنید