در صورت سفارش تماس بگیرید
+86-13410785498
  • فیس بوک
  • لینکدین
  • توییتر
  • یوتیوب
  • اسکایپ
  • واتساپ

158 سانتی متر بزرگسالان، سینه های واقعی سینه های بیدمشک، عروسک 18 دختر جوان آمریکایی

توضیحات کوتاه:

بسیاری از عروسک های بزرگسال در انبار ایالات متحده، آلمان و بلژیک در انبار هستند، تحویل سریع! 

 

مدت پرداخت: TT/Western Union/Money Gram/Payoneer/Paypal

 

1


جزئیات محصول

برچسب های محصول

ارتفاع

158cm

مواد

100% TPE با اسکلت

ارتفاع(بدون سر)

145 سانتی متر

کمر

52cm

سینه بالایی

90cm

باسن

85cm

پستان پایین

54cm

شانه

35cm

بازو

64/58cm

پا

88/78cm

عمق واژن

18cm

عمق مقعد

15 سانتی متر

عمق دهان

12 سانتی متر

دست

16cm

وزن خالص

35کیلوگرم

پا

21cm

وزن ناخالص

42کیلوگرم

اندازه کارتن

143*40*30 سانتی متر

برنامه های کاربردی: محبوب مورد استفاده در پزشکی / مدل / آموزش جنسی / فروشگاه بزرگسالان

1 4 5 6 3 26 1 2 3 4 5

بسیاری از عروسک های بزرگسال در انبار ایالات متحده، آلمان و بلژیک در انبار، تحویل سریع! بیا!!!

عروسک سینه بزرگداشت می رقصید. مادربزرگ فلج من در حال رقصیدن بود. من کاملا مبهوت در ورودی اتاق نشیمن ایستادم. نگاهی به میز آشپزخانه انداختم و مطمئنم که درست زیر یک نقاشی کوچک و قاب شده روی دیوار، یک پای هلوی تازه پخته شده بود.وقتی در را باز کردم صدای آواز او را شنیدم، اما نمی‌خواستم آهنگ زیبا را با فریاد زدن من قطع کنم، بنابراین فقط به سمت اتاق نشیمن رفتم. نگاه کردم که بدن هنوز لاغرش به زیبایی خم شد، بازوانش به نور خورشیدی که از پنجره می‌ریخت سلام می‌کرد. و پاهایش؟- آن پاهایی که به سختی راه می رفتند، با عصا کمک می کردند، تا جایی که یادم می آید کفش های نامحسوس. حالا کفش های رقص زیبایی پوشیده بود و پاهایش کاملاً از او اطاعت می کردند. بدون لنگیدن بدون سفتی. فقط حرکت زیبا و روان. او حیوان خانگی دنیای رقص بود. و بعد تصادف کرده بود و همه چیز تمام شد. آن را در یک بریده روزنامه قدیمی خوانده بودم.او با پیروتی آهسته برگشت و مرا دید که در آستانه در ایستاده ام. آهنگ او به پایان رسید و حرکات زیبای او با آن، چنان ناگهانی که انگار از خوابی زیبا بیدار شده ام. سکوت ناگهانی در گوشم پیچید. مادربزرگ آنقدر شبیه بچه ای بود که با دستش در ظرف شیرینی گیر کرده بود که من نتوانستم جلوی خودم را بگیرم و خنده کمی عصبی از من بیرون آمد. مادربزرگ آهی کشید و به سمت آشپزخانه چرخید. به چشمانم باور نکردم دنبالش رفتم. او بدون هیچ مشکلی با کفش های زیبا راه می رفت. کنار میز نشستیم و تکه های بزرگی از پای هلوی خوشمزه اش را برش زدیم.بنابراین من تار کردم. پای شما چطور خوب شد؟او گفت که راستش را بگویم که پاهای من در تمام عمرم خوب بوده است.اما من نمی فهمم! گفتم. حرفه رقصت؟- یعنی؟- این همه سال تظاهر کردی؟؟خیلی زیاد، مادربزرگ چشمانش را بست و پای هلو را میل کرد. و به یک دلیل بسیار خوب.چه دلیلی؟پدربزرگ شما.یعنی بهت گفته رقص نکن؟نه، این انتخاب من بود. مطمئنم اگر به رقصیدن ادامه می دادم او را از دست می دادم. من شهرت و عشق را با یکدیگر سنجیدم و عشق پیروز شد.


  • قبلی:
  • بعدی:

  • پیام خود را اینجا بنویسید و برای ما ارسال کنید